Saturday 14 April 2012

http://www.ketabeshear.com/march8_13/t


دایوا چیپاوسکایته متولد 1967 شاعر نمایشنامه نویس و بازیگر لیتوانیایی  یکی از مطرح ترین چهره های شعرامروز  در لیتوانیا ست . او  با عدم قطعیتی طنز آلود  و زاویه دید ی متفاوت اما ساده و  آرام بازی های  زبانی خود را به اجرا در می آورد

شعر او مجموعه ای  از تجربیات ملموس روزمره در هاله ای از تخیل و فانتزی است .او در شعرش با نگاهی شوخ و حسی نوستالژیک به گذشته و چیزهای معمول به  زندگی نگاه می کند و با تصاویری کنایه آمیز گفتگوهای خود را پیش میبرد اما  در شعرش به دنبال تصاویر جدیدِ عجیب و غریب  نیست چرا که شیوه تفکرو بیان او خاص و  منحصر به فرد است .

"Daiva Čepauskaitė دایوا چیپاوسکایته .شاعر .نمایشنامه نویس .بازیگر / Lithuania

........................
یک بازی هست -
باید پیدا کنی ؛ چیز هایی که  
برق می زند
هرچه از تاریکی روشن تر است
آنچه من پیدا کردم این پایین  نوشته ام
دستگیره ی فلزی یک در
چوب پنبه ی شراب سفید
شکم قورباغه
گل های مرزنگوش نقره فام
روبا ه نقره ای
موش آزمایشگاه
آب؛
نه لزوما تمیز
چشم ها ؛
نه لزوما براق
وچیز های دیگری هم با درخششی مخصوص اینجا هست
سنجاق سر
و سوزن ها
زبان یک سگ
یک آبنبات نیم خورده
و یک ذره بیشتر -آتش
ذات الریه
وشیر مادر
و یک ذره بیشتر : خودمان
آغازها
و پایان ؛
و یک ذره ی بیشتر؛
یک ورق کاغذ
در انتظار شعر
........................
....................^

ِDaiva Cepauskaite »دایوا چیپا وسکایته Lithuaniaترجمه آزیتا قهرمان
...............................
می خواهم بگویم - من عاشقم
اما احساس شرم می کنم
خودم را احمق نشان دهم
پس می گویم - متنفرم
می خواهم بگویم - نفرت دارم
اما دشمنی ندارم
پس می گویم - بسلامتی
می خواهم بگویم - سلام
اما ممکن است صدایم خیلی بلند باشد
پس تظاهر می کنم هیچ کسی را نمی بینم
می خواهم بگویم - خداحافظ
اما می ترسم دوباره برگردم
پس هیچ چیزی نمی گویم
اما این طوری سکوت سنگین می شود
پس می گویم - دارد باران می بارد
می خواهم بگویم - سرد است
اما کسی نیست تا بشنود
پس یک لباس گرم تر میپوشم
می خواهم بگویم- دارم می روم
اما هیچ کسی این دور و بر نیست
پس واقعا می روم
میخواهم بگویم - گنجشک
اما ممکن است سوءتفاهم شود
پس می گویم - سنگ
می خواهم بگویم - می زند
اما این را ازقبل گفته ام
پس دندان هایم را قفل می کنم
می خواهم بگویم - بو می دهد
اما ممکن است بی ربط باشد
پس نفس ام را حبس میکنم
می خواهم بگویم - به جهنم
اما بدون گفتن هیچ چیزی ؛ معلو م است
پس می گویم - کمی سوپ ؟
می خواهم بگویم - چرا
اما هیچ کسی جواب نمی دهد
به سوا لات ابلهانه
پس چیزی نمی گویم ؛ هیچ چیزی
می خواهم بگویم - عالی است
اما هیچ کس درباره مزه بحثی ندارد
پس میگویم - دیروز
می خواهم بگویم اما نمی گویم
چون نمی توانم و وقتی که نمی توانم - نمی خواهم
می خواهم بگویم - می خواهم
اما آرزوها همیشه اتفاق نمی افتند
پس می گویم - کارامل
یا می گویم کلک زدن
میخواهم بگویم - یوهو ها هاها
اما از چنین قضیه ای هیچ چیزی گفته نشده بود
پس می گویم- اهمیتی ندارد
اما نه آن قدر بی اهمیت
که بعد از همه اینها تو نمی خواهی بازهم چیزی بگویی


……………………………………

شعر

من گاوی هستم به اسم شعر

شیردادن

با دو ونیم درصد چربی معمول

و گاهی نیز موفق شدم  

سه بار بیشتر زور بزنم

 به خود م مغروم  ؛ رو به رشد و ترقی

با روش های   پیشرفته ی  تکنو لوژی

و قوطی های مقوایی

که بی درخواست به دست مصرف کنندگان می رسد

می شد  با هر ناخوشی مریض شوم

 با جانوران ذی حیات  ِ خودی 

  کاملا  شرح داده شده

در کتابچه های علوم دامپزشکی

من در یک مزرعه  عالی مشغول  چریدنم

در یک  مجتمع اشتراکی دوستانه 

آنجا همه زبان ها بی مانع و حصارند 

من  از خرمگس ودکتر اسب ها  میترسم

من  میتوانستم به شیوه هایی دیگری مفید باشم ؛  به همان خوبی

در شبنم صبح گاهی  وقتی  خودم را آزاد حس می کنم

صعود می کنم به سمت بالا پابرهنه داخل  پشکل ها

 متوجه خواهی شد  / چه دنج ِ گرم ونرمی  ...!

ا از میان  پاها یت رو به بالااوج گرفته

تا فرق سرتان

 

No comments:

Post a Comment