Thursday 12 April 2012

Palestine_ Mahmud Darvish

http://rendaan.blogspot.se/2008/12/mahmoud-darwish.html

ترجمه از آخرین کتاب محمود درویش


یک تعطیلی کوتاه

روز شنبه خیال کردم می میرم
به خودم گفتم باید ارثی باقی بگذارم
اما هیچ چیزی نیافتم
گفتم باید دوستی را صدا کنم
تا تعریف کنم مرده ام
اما هیچ کسی را نیافتم
گفتم باید به سمت گورم بروم
تا آن را پر کنم
اما هیچ راهی نیافتم
گفتم باید وظیفه ام را انجام دهم
وآخرین خط را برای سایه ها بنویسم
اما آب بر کلماتم ریخت
گفتم باید کاری بکنم
اینجا و اکنون
اما هیچ کاری برای یک مرده پیدا نکردم
و فریاد زدم
این مرگ بی معنی است
یک درک مزخرف آشفته
نمی توانم فکر کنم کامل و به تمامی مرده ام
شاید راه میانه ای هست
یا شاید مرده ای هستم که بازگشته
تا یک تعطیلی کوتاه را در زندگی بگذراند.







باقی مانده ی یک زندگی

اگر کسی بگوید تو امشب خواهی مرد
فکر می کنی در وقت باقی چه خواهی کرد ؟
به ساعت نگاهی می اندازم
آب میو ه ای می نوشم
و سیبی گاز می زنم
و مدتی خیره می مانم
به مورچه ای که غذایش را پیدا می کند
بعد به ساعت نگاهی می اندازم
هنوز وقت دارم تا اصلاح کنم
برای نوشتن آدم لباسی می پوشد
می خواهم آبی باشد..
وفکر می کنم زنده تا وقت شام
پشت میز تحریربنشینم
و حتی نگاهی گذرا به رنگ کلمات نیندازم
سفید ، سفید ، سفید
در آخرین لحظات می خواهم شامی آماده کنم
و دو گیلاس شراب
یکی برای من و یکی برای آنکه می رود
خوابی کوتاه بین دو رویا
تا از خور و پفت بیدار شوی
بعد نگاهی به ساعت می اندازم
هنوز وقت هست که چیزی بخوانم
بخشی از دانته را می خوانم و نیمی از معلقات سبع
می بینم چطور زندگی ام
بی من جای دیگری می رود
و نمی پرسم
چه کسی بعد من اتاق های خالی را پر می کند
فکر می کنی تو ؟
خب البته !
و بعد ؟
شانه می زنم موهایم را

و این شعر ها را پرت میکنم
در سبد کاغذ های باطله
شیک ترین پیراهن ایتالیایی را می پوشم
وبا نوای ویلونی اسپانیایی
با من خودم خداحافظی می کنم
بعد
می روم
به محل مراسم تدفین

No comments:

Post a Comment