Tuesday 3 February 2015

Attila Józse آتیلا ژوزف شاعر مجار



دیوانه شو ؛ نترس ؛ تو آزادی ؛ چرا که دیوانه ها آزاد ند
و آرزویشان  مثل میمون سر کوبیدن 
 به دیواره  قفس  تا میله ها بلرزند    

دیوانه شو ؛ بی تعلق ؛ رها و بی رنگ   
بلاهت ؛  لاپوشانی این قلب پاک ولبریزاست 
 در عمق رودخانه  زیر لای و  لجن فرو رفتن

دیوانه شو ؛ از تهمت ها نترس 
نه بازنده ای تو؛ نه بُردی در کار است    
بازی تمام می شود ؛ مانند مرگ ناشی باش

حرف های تو بویی از فریب نخواهد داد 
 دلیر خواهی شد ؛ آسوده خاطر و آرام
یک میهمان ِعالیمقام   دوربساط میز
 

No comments:

Post a Comment