Friday 31 January 2014

کارین لنتز / سوئد Karin Lentz


خانه در حصار است
درختان؛ جزیره و تلالو جویبار 
کتاب ها در حصارند
تخت و پرده ها و پنجره 
گلهای آکلیا، گلهای رُز 
   گل های فراموشم نکن در حصارند
  
   عصب ها؛ خون و احساس را پوشانده 
زن در حصار است
آرام خودش را رها می کند تا  راهی به بیرون پیدا کند 
در حصار جدیدش می رقصد 
تورها  درهم گره می خورد 
دنبال سوراخی می گردی تا از حلقه بگریزی
هنوز راهی برای پرواز هست، بالا یا پایین
فکر می کنی
سر برمی گردانی
و سایه ی تور را نمی شناسی
 با سرعت  می دوی
گاه  زمین می خوری گاهی برمی خیزی
رقص  کنان  از میان دشت های سبز گذشتی 
دستانت را محکم نگاه دار
محکم به قلبت بچسبان
گره تورها  را باز می کنی
  صبح زود وقت سحر در هوای سرد بیرون
نفسی عمیق می کشی
هنوز کمی وقت هست
شباهنگام ستاره ای  راهنما ی تو می شود
 آنجا  فراز آب های وحشی
هنوز قایقی از آن توست
دنبال پاروها بگرد

2


آدم آنچه هست رابه یاد می آورد، وقتی به یاد می آورد
......  دوریس لسینگ



کوچه های تاریک، محله های تاریک
قوقولی قوقوی خروس ها
صدای در ماشین ها
پرده پایین می افتد
  فراز صدای خاموش آدم ها 

چون سوسکی افتاده به پشت 
  دیوارها   چفت و محکم   
در پشت سرت قفل 
پنجره ها غژغژ می کنند
  تاریکی برای تحویل روز انتظار می کشد

بوی سنگین گل های سرخ ِ آخرتابستان

No comments:

Post a Comment