Monday 24 February 2014

Sally Crabtere ,UK



/ رویاها

چشم های تو را من بوسیدم

نازشان کرد م با زبانم

خواب را مزه کردم



لب هایم

رویاهای تو را گرفت

  حرف که میزدم

آنها نیزبه آرامی در من زمزمه کردند 



...............................

طلوع




گم شده در بوسه ها

زیر تابش آفتاب پیدا شدیم

.........................................

زمان


زمان مانند رودی

همیشه در حرکت است  تا ابد

  ثابت دریک جا

......................

قهوه

یک نگاه  تو
 این شکر

در قهوه ام

هم  می زنم

حل می شود

خواستن

منتشر می شود

در همه ذرات ِ تنم

شیرینی  به لب هایم میرسد

مرا بنوش !

.........

هلال ماه



  پشت سر باقی بگذار

چیزی که زیبا یاشد
حتی اگر تنها لبخندی باشد 
مثل هلال ماه که لبخند خداست 
و تاریکی های مارا نورانی میکند 



 





No comments:

Post a Comment