ماهنامه تجربه اردیبهشت 1391 / توزان آلکان شاعرساکن استانبول متولد 1963، . از
او شش کتاب شعر به چاپ رسيده. اشعارش به زبانهاي بسياري ترجمه شده. او
همچنين مترجم آثار شاعران بسياري از جمله. ويکتور هوگو، تريستان تزارا
ويليلم باتلر ييتس، شارل بودلر، اميلي ديکنسون، ويليام بليک و... به زبان
ترکي بوده است.
Broken desire
با چه مهري هميشه تو را امتحان کردم
اما عشق مانند مينِ شناور است
و چه عزيزاني از ما را به کشتن داد
تو از ميان بازارها رد ميشوي
آنجا بيشهزار، پا به پاي ما ميآيد
آنجا پر از درختهاي بادام بود
همه به دنبال رويايي امن ميگشتيم
در تاريکي ِشبهاي سياهِ قير اندود
تن تو؛ گوشه دنجيست در کنجِذهن من
روياي نيمه نصفه؛ يک شوق و شورِ ناتمام
بيا و مثل روح آزاد باش
بيا پيج و تاب بده به آن گيسوان طلايي
اهميت ندارد؛ چه به روزمان خواهد آمد
اهميت ندارد؛ چه به روزمان خواهد آمد
گاهي جز کسالت چيزي نيست؛ اينکه ما زندگي ناميدهايم
همين پراکندن خاکسترهاي خودمان؛ در آبهاي آبي
ببين: زير پل؛ فقط آبها نيستند که ميروند
عشق هم ترک خورده است
Time and Mask
زمان نقاب ِحسرتها نيز هست
مثل لکهي جوهري که محو شد
مرتکب گناه آغازين بر کاغذ سفيد
درها نميتوانند از پشت و رو قفل بمانند
هر چيزي همان است که در باغ خاطره
بدني در تکههايش سقوط کرده؛
سالها سپري شده در فريب
سالها سپري شده در فريب
زهر ميتراود از پيچکهاي شمعداني
رفتي و مرا در پيراهني تنگ باقي گذاشتي
من چيزها را جمع کردم؛ تن تمام ِمردگان را
اما مرگ من هم روزي ميآيد و تکههاي مرا جمع ميکند
زمان نقاب حسرتها نيز هست
مثل لکهي جوهري که محو شد
مرتکب ِگناه آغازين بر کاغذ سفيد
من با چه خلوصي به سويت جاري شدم
چشمانداز درياها شکافت؛ خلايي چسبناک
دور بازوهاي مرا گرفت
من يک کشتي مغروقم! بيهيچ سرنشين
اختاپوسي بدون دستهايش؛ اي! چه بيرحم مرا فرو کشيدي
ذهن مرا بيخونريزي بلعيدي
نوشتن را ديگر رها کردم
کلماتي سرخ که عشق را به اجرا در ميآورد
و مثل قطارهاي تو؛ نه هيچ ريلي داشت؛ نه مقصدي
فانوس دريايي نور نداشت؛ سکوت کر بود
چه نوميدانه سعي کردم به سمت معرکههايت آتش کنم
شاد و چابک؛ نوک پنجهها رقصيدم در بيهودگي
زمان نقاب ِحسرتها نيز هست
مثل لکهي جوهري که محو شد
مرتکب ِ گناه آغازين بر کاغذ سفيد
No comments:
Post a Comment