Wednesday 18 June 2014

Odveig Klyve - Norway

توپ تو هستی ؛ پا تو هستی ؛ هستی تو

علف سفید یا سیاه  ؛ تویی

باد تویی  ؛ چرخیدن فلک؛ سرعت تو هستی

زمان تو هستی ؛ دایره ای ؛ خطی ؛ نقطه تو هستی

تو هستی آنچه سرازیر سوی پایین کشیده می شود؛ طللوعی

 تو هستی ؛ هر چه طلوع کند تو یی

شیبی به سمت سکوتی عمیق و پهناور

که  سوی نعر ه ها می دود

شکل جرقه های در خشانی  در هوا  ؛ در رشته های افکار
 
تو هستی آنچه می چرخد

می پرد ؛ می خزد

می توانی نوازشی باشی ؛ در بی وزنی خلا

پرشی ماورا ی هر چه ناممکن است

می توانی روزی جایی اتفاق افتاده باشی

بین مقیاس و اندازه های ثابت

چیزی که از حد ومرزها گذشت  تا منفجر شود



یک رد و نشانه  ای  به روی شن ها

 روی پاشنه ؛ شانه ها

میزان آنچه  هیچ کسی  آن رادقیق نفهمید  

درست قبلی تو با  کاملا بعد



تعادل  بین خیلی دیر و خیلی زود

روز هایی  زیر قدم هامان ؛ پر از سنگریزه

در کفش  ها یمان ریگ است

امید ها زیر ناخن مخفی اند

خرده های شیشه زیر پوست  

شناور  و آویزان

روی جاذبه زمین معلقی

تمام جهت ها را میزان می کنند

تو درون ساعت ها جاسوسی می کنی

تا  ثانیه ها در اعماق  سقوط کنند

با شش ها ؛ رگ ها

با سنگینی عضلات ؛ استخوان ها.  رویا ها



همانی توکه این توپ خاکی است

با هاله ی گرد و درخشان اطرافش

غریزه ای ؛  قانون بازی یا تنازع بقا

توپی درون حلقه ؛ همه ی برد و باخت ها

جنگ – بازی

غریزه – قانون    همه توهستی

دست های خدا ؛ پا های خدا

No comments:

Post a Comment