توپ تو هستی ؛ پا تو هستی ؛ هستی تو
علف سفید یا سیاه ؛ تویی
باد تویی ؛ چرخیدن فلک؛ سرعت تو هستی
زمان تو هستی ؛ دایره ای ؛ خطی ؛ نقطه تو هستی
تو هستی آنچه سرازیر سوی پایین کشیده می شود؛ طللوعی
تو هستی ؛ هر چه طلوع کند تو یی
شیبی به سمت سکوتی عمیق و پهناور
که سوی نعر ه ها می دود
شکل جرقه های در خشانی در هوا ؛ در رشته های افکار
علف سفید یا سیاه ؛ تویی
باد تویی ؛ چرخیدن فلک؛ سرعت تو هستی
زمان تو هستی ؛ دایره ای ؛ خطی ؛ نقطه تو هستی
تو هستی آنچه سرازیر سوی پایین کشیده می شود؛ طللوعی
تو هستی ؛ هر چه طلوع کند تو یی
شیبی به سمت سکوتی عمیق و پهناور
که سوی نعر ه ها می دود
شکل جرقه های در خشانی در هوا ؛ در رشته های افکار
تو هستی آنچه می چرخد
می پرد ؛ می خزد
می توانی نوازشی باشی ؛ در بی وزنی خلا
پرشی ماورا ی هر چه ناممکن است
می توانی روزی جایی اتفاق افتاده باشی
بین مقیاس و اندازه های ثابت
چیزی که از حد ومرزها گذشت تا منفجر شود
یک رد و نشانه ای به روی شن ها
روی پاشنه ؛ شانه ها
میزان آنچه هیچ کسی آن رادقیق نفهمید
درست قبلی تو با کاملا بعد
تعادل بین خیلی دیر و خیلی زود
روز هایی زیر قدم هامان ؛ پر از سنگریزه
در کفش ها یمان ریگ است
امید ها زیر ناخن مخفی اند
خرده های شیشه زیر پوست
شناور و آویزان
روی جاذبه زمین معلقی
تمام جهت ها را میزان می کنند
تو درون ساعت ها جاسوسی می کنی
تا ثانیه ها در اعماق سقوط کنند
با شش ها ؛ رگ ها
با سنگینی عضلات ؛ استخوان ها. رویا ها
همانی توکه این توپ خاکی است
با هاله ی گرد و درخشان اطرافش
غریزه ای ؛ قانون بازی یا تنازع بقا
توپی درون حلقه ؛ همه ی برد و باخت ها
جنگ – بازی
غریزه – قانون همه توهستی
دست های خدا ؛ پا های خدا
می پرد ؛ می خزد
می توانی نوازشی باشی ؛ در بی وزنی خلا
پرشی ماورا ی هر چه ناممکن است
می توانی روزی جایی اتفاق افتاده باشی
بین مقیاس و اندازه های ثابت
چیزی که از حد ومرزها گذشت تا منفجر شود
یک رد و نشانه ای به روی شن ها
روی پاشنه ؛ شانه ها
میزان آنچه هیچ کسی آن رادقیق نفهمید
درست قبلی تو با کاملا بعد
تعادل بین خیلی دیر و خیلی زود
روز هایی زیر قدم هامان ؛ پر از سنگریزه
در کفش ها یمان ریگ است
امید ها زیر ناخن مخفی اند
خرده های شیشه زیر پوست
شناور و آویزان
روی جاذبه زمین معلقی
تمام جهت ها را میزان می کنند
تو درون ساعت ها جاسوسی می کنی
تا ثانیه ها در اعماق سقوط کنند
با شش ها ؛ رگ ها
با سنگینی عضلات ؛ استخوان ها. رویا ها
همانی توکه این توپ خاکی است
با هاله ی گرد و درخشان اطرافش
غریزه ای ؛ قانون بازی یا تنازع بقا
توپی درون حلقه ؛ همه ی برد و باخت ها
جنگ – بازی
غریزه – قانون همه توهستی
دست های خدا ؛ پا های خدا
No comments:
Post a Comment